کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : جعفر ابوالفتحی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

با عمه‌اش به پای حـسین گریه می‌کند            در سجده هم برای حسین گریه می‌کند

سـجـاد آل عـشـق و امـام بـکـاسـت او            هر لحظه در هوای حسین گریه می‌کند


هـشتاد درصد از لحـظات غـمش شـده            وقف حسین و جای حسین گریه می‌کند

با خـاطرات نیزه و سر لـطـمه می‌زند            با یاد آن عـبـای حـسـین گـریه می‌کـند

ای ریز ریز من چـقدر مختصر شدی
تو قصه های چشم منی، غصه سر شدی

یعقوب اگر به جای من زار و خسته بود            یعـقوب اگر به جای من دلشکـسته بود

یعقـوب اگر نظاره به گودال کرده بود            بار سـفـر به سـوی خـداونـد بسـته بود

بابـای من به زیـر سـم اسب رفـته بود            اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود

کـشـتی اسـرعی که مسـیر نجـات بود            پهلو شکسته غمزده در خون نشسته بود

آنقدر نیزه خورد که چشمش سپـید شد
با یک لب ترک زده، تـشـنه شهـید شد

کشتی شکست خورده به طوفان، حسین من            تفـسـیر نام لولو و مرجـان، حسین من

ای پـاره‌های سـورۀ انسان، حسین من            کردی مرا تو پاره گریبان، حسین من

دارد بـرای کار خـودش تـوبـه می‌کـند            چوبی‌که خورد بر لب و دندان، حسین من

گـفـتم به نیـزه‌دار، سـر روی نـیـزه را            اینقدر روی دست نچرخان، حسین من

دیگر بس است حضرت زهرا ز دست رفت
دیگر بس است زینب کبری ز دست رفت

: امتیاز

نوحه شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                        

گلی ز گـلشن دین، من زین العـابدیـنم            چهـارم گـل ولایت، حـامی مسـلـمـیـنم

از دشمن ولایت، عـمری سـتم کـشیدم            حالا برای اسلام، همچون حسین شهیدم


واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

از نـسل آل احـمـد، ماه مـدیـنه هـسـتم            شهـید راه قـرآن، با زهـر کـیـنه هستم

عمری پس از پدر من، در سوگ او نشستم            یاد غـریب مـادر، دخـیـل گـریه بـسـتم

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

بعد از گلان زهرا، عمری به شور و شینم            چون شیعـیان مولا، گـریه کن حـسینم

رنح و بـلا بـدیـدم، کـرب و بلا بدیـدم            با نالـه‌های طفـلان، شور و نـوا بدیدم

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

گـل‌های پرپر از کین، دیدم ز آل هاشم            جـسـم عـلـی اکـبـر، پـیکـر پاک قـاسم

در خیمه بودم اما، غربت نمودم احساس             شرر زده به جانم، داغ عمویم عباس

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

دیدم به سنگ دشمن، جبین او شکسته            شمر لعین ز کینه، بر سینه‌اش نشـسته

دیـدم که جـسم بابا، روی زمـین فـتاده            به حال سجـده بابا، سر بر زمین نهاده

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

در کـربلا صدای، غـربت او شنـیـدنـد            یوسف فاطمه را، از کـینه سر بریـدند

دیدم که دشمن دین، آتش به خیمه‌ها زد            رأس حسین زهرا، بر روی نیزه‌ها زد

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

دیدم علی اصغر، شد پاره پاره حنجر            دیدم علی اکبر، چون گل بگشته پرپر

ای شیعـیان مولا، راحت شدم ز غـم‌ها            شدم شهید زهر و، روم به سوی زهرا

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع و دیگر علما تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گـل‌های پرپر از کین، دیدم ز آل هاشم            در زیر سم اسـبان، پـیکـر پاک قـاسم

نوحه شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                          ( به سبک همه جا کربلاست )

ای وَلـیّ خــدا، رُکـنِ اَرکــانِ دیـن            سَـروَرِ کـائـنـات، سَیّـدُ الـساجـدین

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)


کُـشـته زهـرِ کـین، غـصه دارِ بـلا            راویِ روضـه‌هـا، شـاهـدِ کــربـلا

روز و شب خوانده‌ای، روضۀ سر جدا            تا کـنی فـتـنـۀ، خـصم دون بر ملا

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

از غـمت تا فَـلَک، سـوزِ آوای من            رأسِ بـالای نِی، دیـده‌ای وایِ مـن

بــخـدا تــا ابــد، تـوئـی آقــای مـن            در غمت بین چنین، آه و غوغای من

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

بوده اِی نوکریت، بر مَلَک افتخار            خطبه‌ات بر تنِ، فتنه چون ذوالفقار

همچـنان عـمه‌ات، زینب دل فکـار            کـرده‌ای فـتـنۀ، دشـمـنـان آشـکـار

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شرح حال دل من شرح غم و هجران است             شرح چشم تَرِمن شرح خود باران است
شرحه شرحه شده این دل که همه سوزان است             سال‌ها سوخته از هجر رخ یـاران است


تـیر انـدوه به جـان و دل من بـنـشـسـته

مـثـل آئـیـنه دلم از غـمـشـان بشـکـسـته

ذکر یاران به لب از دوری‌شان می‌گیرم             ز جـوانـی ز فـراق و غــم آنـان پـیــرم
من که عمری‌ست که از زندگی خود سیرم             لحظه لحظه به خدا جان دهم و می‌میرم
سـال هـا مـنـتـظـرت بــوده دلـم آه بـیــا
چه خوش این لحظه که تو آمدی از راه بیا
روزگاری‌ست که از اوج عزا جان دادم             بـا مـرور هـمـۀ خــاطـره‌هـا جــان دادم
به خـدا من به هـمان کـربـبـلا جان دادم             بعد از آن کوفه و در شـام بلا جان دادم
چون بهانه شده بر کُشتن من زهـر ستم
به خـداونـد قـسـم کـشـته مـرا نـیـزۀ غم
زهر گر چه به تنم کرده اثر حرفی نیست             حاصلم گر چه شده خون جگر حرفی نیست
بوده چون شام مرا روز اگر حرفی نیست             گر چه بر شام غمم نیست سحر حرفی نیست
لـیـک از خـاطـرۀ شـام فـقـط می‌سـوزم
یـاد آن سـنـگ سـرِ بـام فـقـط می‌سـوزم
آن چـنـانم که به حـالـم دل بـاران گـرید             دیـده‌ها یـکـسره چون ابـر بهاران گرید
آسـمـان با هـمه ذرات دل و جـان گرید             همره من به غـم کـشـتۀ عـطـشان گرید
لحظه‌ای اشک دو چشمم نشود خشکیده
این چنین گریه کنی هر دو جهان کِی دیده
قرن‌ها نوح ز اندوه و غمش گریه نمود             آدم از معصیت بیش و کمش گریه نمود
چشم یعقوب اگر دم به دمش گریه نمود             مـاه یثـرب به میان حـرمش گـریه نمود
اشک‌ها جـمع شد و راهـی چـشمانم شد
آب بـر آتـش ایـن سـیـنـۀ ســوزانـم شـد
من که از خاطـره‌های دل خود لبـریـزم             چون بهاران شدم از اشک و چنان پائیزم
اشک بر غـربت مـردان خـدا می‌ریـزم             می‌شد آن روز گر از بستر خود برخیزم
رزم می‌کردم و با خصم چو می‌جنگیدم
خوب می‌شد که پُر از خون تن خود می‌دیدم
حکـم حق بود که من زنـده بـمانم ماندم             حکم حق بود که من نوحه بخوانم خواندم
خون دل را همه چون اشک برانم راندم             از دو چشمم همه عمر اشک عزا افشاندم
با دو چشمی که همه مـنظـره‌ها را دیدم
غـرق خـون گـشتن جـمع شهـدا را دیدم

دیـده‌ام کـربـبلا را که پُـر از تـیـر شـده            نعـش یـاران خـدا را که پُـر از تیر شده
خـیـمۀ غـرق بـلا را که پُر از تـیر شده            جـسم آن مـاه وفا را که پُـر از تـیر شده
آن علمدار حرم که حرمش علقمه است
تا که افـتاد زمین نـذر غـم فـاطمه است
مـن خـودم دیــده‌ام آن قــافـلـۀ زن‌هـا را            مـن خـودم دیــده‌ام آن آتـش دامـن‌هـا را
من خودم دیده‌ام آن غرق به خون تن‌ها را            من خـودم دیـده‌ام آن پـسـتی دشمن‌ها را
من خودم دیده‌ام آن خیمۀ سوزان ای وای
من خودم دیده‌ام آن نعل ستوران ای وای
دیدم آن تیر سه شعبه که به حنجر خورده            دیدم آن سنگ پر از کینه که بر سر خورده
دیدم آن کعب نی و آن چه به خواهر خورده            دیدم آن نیزه و تیری که به پیکر خورده
دیدم آن فوج که بر گودی مقتل زده بود
هر که را حربه نمود چوب به دست آمده بود
شاهـد خـونِ دل و آن هـمه محـنت بودم            شاهـد بی کـسی و غـربت عـتـرت بودم
شـاهـد شـام غـم و کـوفـۀ حـیـرت بـودم            شاهـد غـربت ویـرانـه به ظـلـمت بـودم
خواهـرم نیـمه شبی ماه شب ویـران شد
قتلگاهش لب پر خـونِ سری مهمان شد
این هـمه رنج و بلا دیـدم و زنده مانـدم            بر سر نـیـزه چه‌ها دیـدم و زنده مـانـدم
بی کسی را همه جا دیـدم و زنده مانـدم            وای مـن کـربـبـلا دیـدم و زنـده مــانـدم
یارب این لحظه دگر جان من از پیکر گیر
بـارها جـان به تو دادم تو دم آخـر گـیر

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

رزم می‌کردم و با خصم چه می‌جنگیدم            خوب می‌شد که پر از خون تن خود می‌دیدم

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدفرحبخشیان(ژولیده نیشابوری) نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می‌کرد            گـریه بر غربت و مظلومی بابا می‌کرد

آنـچـه در مـعـرکـه کـربـبـلا رخ می‌داد            شاهدی بود که از خـیـمه تماشا می‌کرد


مصلحـت بود که آنجا به شهـادت نرسد            ورنه او هم به بر فـاطـمه مـأوا می‌کرد

سالها بعدِ شهادت سپـری گـشت و دلش            همچو نی ناله ز بی‌رحمی اعدا می‌کرد

هر زمان دست صبا زلف جوانی می‌دید            یادی از زلف عـلـی اکـبـر لـیلا می‌کرد

داغ قاسم به دلش بود که در فصل خزان            یـاد پـرپـر شدن لالـه صـحـرا مـی‌کـرد

برلب جوی چو می‌دید گلی پژمرده است            یادی از علـقـمه، بی‌دسـتی سـقا می‌کرد

هر زمان آب پی رفع عـطش می‌نوشید            یـادی از تـشـنه لـبـان لب دریـا می‌کرد

طفـل شـش‌ماهه چو می‌دیـد زدود آهش            روز را راهگـشـای شـب یـلـدا می‌کـرد

گرچه شد پاره جگـر از اثر زهـر سـتم            ناله از بهـر جگـر گوشه زهـرا می‌کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم ارتباط دجله با واقعه کربلا تغییر داده شد

برلب جوی چو می‌دید گلی پژمرده است            یادی از دجـله و بی‌دسـتی سـقا می‌کرد

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بـگـذاریـد بــرای پــدرم گــریـه کــنـم            اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم

تشـنه کـشـتند عزیزان مرا، حق بدهید            تا که بر آب می‌افـتـد نظـرم گریه کنم


پیش من وقت وضو طشت نیارید، که من            یاد طشت زر و رأس پـدرم گریه کنم

یاد آن ضرب عـمود و عمویم می‌افـتم            تا گذارم روی سجـاده سـرم گریه کنم

حرفی از کشته شدن نیست، اسیری سخت است            بـگـذاریـد به داغ جـگـرم گـریـه کـنـم

غـم خـاکی شدن چـادر زینب بس بود            به خـدا تا به قـیامـت اگـرم گـریه کـنم

خواهرم بسکه کتک خورد ز ناقه افتاد            به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم

دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است            به گرفـتاری زن‌های حـرم گـریه کنم

وسـط هـلهـله‌ها مادر اصغـر می‌گـفت            بـگـذاریـد بــرای پـسـرم گــریـه کـنـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان بردن اهل بیت به بازارچه برده فروش ها حذف شد

ما و بازارچۀ برده فـروشان، ای وای            تا به بـازار می‌افـتـد گـذرم گـریه کـنم

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید زحمت کش نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در کـنـار عـمـه‌ام داغ فــراوان دیـده‌ام            داغ بـابـا و بــرادر داغ یــاران دیـده‌ام

پیش چشمم یوسف کرب وبلای خویش را            در میان چـنـگ گرگان بیـابـان دیـده‌ام


عید قـربـانـی نـبـود امـا مـیـان کـربـلا            بارها در پیش چشمم عید قربان دیده‌ام

روی هر نیزه ستاره خودنمایی می‌نمود            بر فـراز نیـزه‌ها ساقی عـطشان دیده‌ام

کوفه و بزم شراب و بی‌وفایی‌های شام            خیزران را بر لب شاه شهـیـدان دیده‌ام

وای از شـام بلا و از مـصیبت‌های آن            در خرابه کودکی زار و پریشان دیده‌ام

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی            بیرون زده در روز، عجـب ماه تمامی

مـی‌آیــد و در راه قــیــامــاً و قــعـــودا            گامی به زمین خورده و برخاسته گامی


می‌آید و پیـشانی او صبـح، چه صبحی            می‌آید و پیـش نظرش شام... چه شامی

شـمـشـیر به دست آمده لـبـیک بـگـویـد            بی‌آنکه بگـویـد پـدر از جـنگ، کـلامی

او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی            این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی

یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غریبی            یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی

دل‌ها همه هـستـند اسیـرش، چه اسیری
شاهان همه هستند فـقـیرش، چه امیری

با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است            شرمنـده‌ام از رویت اگر قافیه آب است

شرمـنده‌ام از روی تو تنها نه فـقـط من            از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است

زینب سـر بـالـین تو با گـریـه نـشـسـته            تر کردن پـیـشـانی بـیـمار، ثـواب است

در خـیمه برای عـطشت نیست جـوابی            از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است

درد تو به تـشـریح، مـضـامـین مـقـاتـل            آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است

چشمان تو بسته‌ست، عجب روضۀ بازی!
بـا تـربـت گـودال که سـرگـرم نـمـازی

ای هر سـخـنـت هر عـمـلت آیـۀ قـرآن            ای کـوثر جاری شده در سـورۀ انـسان

هـر سجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایق            هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان

در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟            ای موی تو هر سال در این مـاه پریشان

بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟            ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان!

در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟            ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان!

افـتاده‌ای از پـشـت شتـر از غـم سرها؟
با نیـزه رسیده‌ست به این شهر، خـبرها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست            امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست

علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟            خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست


علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر            علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست

نباید شعلۀ این ماجرا یک لحـظه بنـشیند            عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست

به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است            که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست

مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی            به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست

امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته            که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست

پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر            صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست

غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش            که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بیـمـاری او عـلـت گـرمـای تـنـش نیست            دلتنگ نبرد است، توان در بدنـش نیست

می‌سوزد از این داغ که یک مرد نمانده‌ست            مانده‌ست، ولی قدرت برخاستنـش نیست


می‌سوزد از این رو که تن مانده به گودال            از اهل کسا است ولی پیـرهـنـش نیست!

می‌سوزد از این درد که با هـموطـنانش            هر گـوشـۀ دنـیا برود در وطـنـش نیست

ای وای اگـر دم بــزنــد، لـب بـگــشـایـد            حتی دم شمـشـیـر جواب سخـنـش نیست

بیرون زده از خیمه و دلتنگ نبرد است

لبهاش چه خشک است، (بر و رو)ش چه زرد است

بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی            بیرون زده در روز، عـجـب مـاه تمامی

مـی‌آیــد و در راه قـــیــامــاً و قـــعـــودا            گامی به زمین خـورده و برخاسته گامی

می‌آید و پـیـشـانی او صبـح، چه صبحی            می‌آید و پیـش نظرش شام چه شامی

شمـشـیـر به دست آمـده لـبـیـک بـگـویـد            بی‌آنکه بـگـویـد پـدر از جـنـگ، کـلامی

او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی            این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی

یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غـریبی            یک مرد به جا مانده، عجب حُسن ختامی

دل ها همه هستـند اسـیرش، چه اسـیری

شاهان همه هستـند فـقـیـرش، چه امیری

با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است            شـرمنـده‌ام از رویت اگر قـافیه آب است

شرمـنده‌ام از روی تو تـنهـا نه فـقـط من            از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است

زیـنب سـر بـالـیـن تو با گـریه نـشـسـتـه            تر کردن پـیـشـانی بـیـمـار، ثـواب است

در خـیـمه بـرای عـطـشت نیست جوابی            از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است

درد تـو به تـشـریـح، مـضامـیـن مـقـاتـل            آه تو به تفـسـیر، خودش چند کتاب است

چشمان تو بسته ست، عجب روضۀ بازی!

بـا تـربـت گـودال کـه سـر گـرم نـمـازی

ای هـر سـخـنت هـر عـمـلـت آیـۀ قـرآن            ای کـوثـر جـاری شده در سـورۀ انـسان

ای لـرزش انـدام تـو هـنـگــام عــبــادت            یعـنی کـه قـوی آمـده‌ای بـر سـر پـیـمـان

هـر سـجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایـق            هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان

در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟            ای موی تو هر سال در این ماه پریشان؟

برپشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟            ای بی‌سر و سامان شدۀ سر به گـریبان!

در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟            ای روضۀ سربسته در این مصرع عریان!

افتاده‌ای از پـشـت شـتـر از غـم سـرها؟

با نیزه رسـیده ست به این شهر، خـبرها

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

باید تـو را حـسـیـنِ مـکـرّر بـخـوانَـمت            یـا کـه عـلـیِ اکـبـر دیـگـر بـخـوانـمـت

هم صاحبِ صحـیـفـه‌ای و هم نَـواده‌اش            پس حـق بِده مرا، که پیـمـبـر بخوانمت


در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان            سـر لـوحـۀ رقـیّـه و اصـغـر بخـوانمت

قــرآنِ نـاطـقـی و تـو را آیــه آیــه از..            قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت

در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس            با اذنِ مـادر، عـاشـقِ مـادر بـخـوانـمت

عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب            اصلاً زِ جـنـسِ سـيبِ مُـعـطر بخوانمت

مـست از میِ حـسینیِ تو، اهلِ عـالـمَـند            مـستـم نِـما که در پیِ سـاغـر بخـوانمت

وقـتـی که بُـرده‌ای دلِ اربـابِ شـهـر را            حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت

دنـیا بـه وقـتِ سـجـدۀ تـو می‌کـنـد قـیـام            والامـقـامـی و شَـه و سـرور بخـوانمت

سـجــادۀ تــو بــویِ خــداونــد مـی‌دهــد            سجـادی و بـه سـجـدۀ آخـر بـخـوانـمـت

از خـطـبه خـوانی تو قـیامـت به پا شده            اینـگـونه من قـیـامـتِ اکـبـر بخـوانـمت

گـفـتـی أنـا علی...و عـلـی وار دَم زدی            تـا کـه عـلـیِ دوم و حـیـدر بـخـوانـمـت

اَخلاق نـیـکِ توست، ابـوحـمزه ساخـته            خَـلـقـاً تـو را مـعـلـمِ بـرتـر بـخـوانـمـت

از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست            از کـودکـی به غُـصّـه بـرابـر بخوانمت

در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب            که سـوگـوارِ کُـشـتۀ بـی‌سـر بـخـوانمت

همـپـایِ زیـنـبـی و بـه گـودالِ قـتـلـگـاه            از راویـانِ بـوسـه بـه حـنجـر بخوانمت

در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده‌ای            آری تـو را اَسـیـرِ مُـکــدّر بـخـوانـمـت

آمـد مـدیـنـه زهـر، تـوانِ تـو را گرفـت            تا عـاقـبـت تو را گـلِ پـرپـر بخـوانمت

سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عـشق            کُـنجِ بـقـیـع بـا دلِ مُـضـطـر بخـوانـمت

لطفی نِما به ”ملتمس”خاکِ کویِ خویش            تا مـدحِ نو سروده به محـضر بخوانمت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است            دوبـاره زینتِ سجّـاده‌ها پـریشـان است

تمامِ دشتِ بلا را درونِ تب می‌سوخت            شبیهِ ماهیِ لب تشنه‌ای که بی‌جان است


توان نداشت بجنگد و خـواهرِ خورشید            برای شمعِ وجودش شبـیهِ پروانه است

نگاهِ شـام به او خیـره مانـده است ولی            نگاهِ تـیـرۀ او خـیـره بر شهـیـدان است

اسیـر بود ولی تـیغِ خطبه خـوانی‌هاش            برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طـوفان است

شکـایت از لبِ سـجّـاده‌اش نـمی‌شـنوند            سکوتِ خـسـتۀ او اسـتوارِ ایمـان است

نشد که آب بـنوشد بـدونِ اشک و عـزا            هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است

سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ            به رویِ نیزه پیامِ حسین” قـرآن است

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

روضـۀ سوخـتـن کـرب و بـلا را دیـده            او وداع حــرم و خــون خــدا را دیــده
قــاتـل و مــقــتـل کـلِّ شــهــدا را دیــده            عصـر آن واقـعـه قـحـطی حـیا را دیده


هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سـوخـتـن اهل خـیـامـش را دیـد

دیـده پـاهـای مـغـیـلان زدۀ خـواهـر را            درد شـرمـندگی از سـوخـتن معـجـر را
خندۀ شمر و سنان زجر به یکـدیگر را            دشـمـنان و پـدر و قـصـۀ انگــشـتـر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگـشتر و انگشت بهـم تنگ نبود

روز تشیـیع پـدر تیر سه پر پیـرش کرد            قـبر کوچک، تن سقا، چقـدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد            خیزران و لب و دندان پـدر پیرش کرد
زیـر زنجـیـر تـمـام بدنـش زخـمـی بود
تا چهل سال دلش مثل تنـش زخمی بود

شام بر روح و تنش تـیغۀ تکـفـیر کشید            آتش از بام که افـتاد سـرش تـیـر کـشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید            یکـسر از قـهـقـهۀ حرمله تحـقـیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خندۀ شمر و سنان زجر به یکـدیگر را            سـاربـان و پـدر و قـصـۀ انگــشـتـر را

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عجیب نیست که نامش علیّ سجاد است            که سهمش از همه دنیا حریم سجاده‌ست

حسین را پـسر است و به مجـتبی داماد            شگفت! از دو جهت نسل او علی زاده‌ست


بگو بـه مـدعـیـان امـامـت و عـصـمـت            عـلی بـرای تـقـابـل هـمـیـشـه آمـاده‌ست

گواه او حـجـرالاسـود است بی‌خـردان!            به حـرف آمدن سنگ پیـش او ساده‌ست

پس از شهادت او خـلـق تـازه فهـمـیـدند            که بوده شب به فقیران طعام می‌داده‌ست

به روضه می‌رسد این شعر، دست شاعر نیست            قلم اگـر که می‌افـتـد به دست بـالا دست

اگرچه با غل و زنجیر روی مرکب بود            گمان کنم دوسه باری به خاک افتاده‌ست

به کربلا نرسیده‌ست هرکه، گمراه است            یگانه راه رسیدن به عشق، این جاده‌ست

کدام جاده؟ همان جاده‌ای که هر قـدمش            نـشـان پـرپـری از لالـه‌هـای دلـداده‌ست

میان آن غل و زنجـیرها به ما آمـوخت            اسیر عشق حسین است هرکه، آزاده‌ست

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چهل سال است، مقتل می‌چکد از چشم‌های من            چهل سال است گودال است، هر جایی برای من

چهل سال است، ابرِ اشک‌ریزی بر سرم دارم            که می‌بارد برای تشنه‌لب‌ها؛ پا به پای من


چهل دریاست، پشت کوه‌های بغض خاموشم            که جاری می‌شود بر گونه‌ام؛ با های‌های من

منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضه‌ست            که نازل می‌شود هر لحظه در غار حرای من

تمام آنچه را دیدم چهل سال است، می‌خوانم            دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من

از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد            پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من

چهل حج رفته‌ام تا کعبۀ گودالِ قربانگاه            تن احرام، هم سرخ است، از خونِ منای من

چهل سال است، قاتل می‌بُرد با خنجر کُندش            سر بابا به نـیزه می‌رود در کربلای من

برای یک پسر چشمان خود را کشت، با گریه            چه‌ها می‌کرد با خود؛ بود اگر یعقوب، جای من؟!

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای پــســر بـی‌بــدل آفـــتـــاب            دیــده تــو وصـف زلالــی آب
پـلک تو باشد ورقی از کـتاب            پـلک بزن سـورۀ نـوری بتاب


مصحف رویت بخدا خواندنی‌است
قاری آن غـیـر خـداوند نیـست

سوره حـمد است ثـنـا گوی تو            واقـعه سـاطع شده از بـوی تو
سورۀ والشمس ضحی روی تو            سـجده واجب به دو ابروی تو

والـقـمـر آن طـرۀ بر شـانه‌ات
ارض و سما دور تو پروانه‌ات

جلـوه حـق‌بـیـن دو دنـیـا عـلی            هـر پـسـر خـانـۀ زهـرا عـلـی
مـعـنی هـم نـامـی تـو با عـلی            لـعـن عـلـی عــدوّک یـا عـلـی

عـشق عـلی در پدرت منـجلی
ای عـلـی بن الـعـلی بن العـلی

هر کسی از لطف وعنایات گفت            چشم تو را قـبله حاجات گـفت
ذره به خورشید مباهات گفـت            از نـفـس گـرم کـرامات گـفـت

ذات شـما ذات کـریم خـداست
ذات غـلام تو فـقـیـر شـماست

آن حرم قـدس تو افلاکی است            جلوه جنات از آن حاکی است
چیست ضریحی که به این پاکی است            چادر زهرا است اگر خاکی است

پهـن شده بر حـرمت چـادرش
گشته به عـالم علمت چـادرش

چون علی اکبر توعلی اکبری            آیــنـه حـیـدر و پـیـغــمــبــری
گر چه نـشد تـیغ به کار آوری            تـیـغ کـلام تـو کـنـد حــیــدری

کـربـبـلا را تـو نـگـه داشـتـی
دین خـدا را تـو نـگـه داشـتـی

بـعـد پــدر کـربـبـلا کــار تــو            این همه درد است و دل زار تو
غـم نخوری عمّۀ غـمخوار تو            بـعـد ابـالـفـضـل عـلـمـدار تـو

تک یـل این قـافـلـه آقـا تـویـی
مثل حـسن شـاهـد غـم‌ها تویی

تو هـمـۀ دلـخـوشی خـواهـری            غم نخـوری کم نشده معجـری
کـم نشده از پـدرت جز سـری            پـیـرهـنی رفـته و انـگـشـتری

آب بـخـور گـریه نکـن اینقـدر
روضه نخوان از لب خشک پدر

خصم گمان کرد که صبرت گسست            دست تورا با غل زنجیر بست
صبر ولی پای تو از پا نشست            کی بشود پشت علی را شکست

گرچه که صبرت نشد آقا تمام
زخم تو کاری شده در شهر شام

سخت ترین جای سفر شام بود            سنگ به دست همه بر بام بود
تـلـخ تـریـن بـادۀ در جـام بـود            زخم زبان، طعـنه و دشنام بود

دور تو و قافـله‌ات صف زدند
برغم و بر گریه تو کف زدند

وای ازآن دم که گرفـتار رفت            قـافـله‌ات بی‌کـس بی‌یـار رفت
اشک از آن دیده خونبار رفت            بنت عـلی بر سـر بـازار رفت

تا که ابالفـضل نفـس می‌کـشید
سـایه او را به خـدا کس نـدیـد

از سر هـر بام تو را می‌زننـد            سنگ بر این آئـینه‌ها می‌زنـند
وجـه خـدا را به خـدا می‌زنـند            دست تو بسته است چرا می‌زنند

بـام چـه داغـی به دل مـا نهـاد
بر سـر عـمـامـه‌ات آتـش فـتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

سورۀ والشمس ضحی روی تو            سـجده واجب به دو بروی تو

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

من یـادگـار دسـت‌های بـسـته هـسـتـم            من شاهد زنجـیـرهای خـسـتـه هـستم

وقـتی که دست عـمـه‌ام را بـسته دیدم            حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم


آنـچـه که ما دیـدیـم چـشـم غـم نـدیـده            حتی اسـیر تُـرک و رومی هم نـدیـده

من دیـده‌ام صـبـر و قـرار زخـم‌ها را            مـن دیــده‌ام شـــلّاق تــنــد اخـم‌هـا را

من اشک‌های سـرخ بابـا را چـکـیـدم            من مشک‌های خشکِ سـقّـا را چشیدم

مـن دیـده‌ام روز شـکـار کـودکـان را            مـن داده‌ام حــکـم فــرار بــانــوان را

روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت            عمامه‌ام آتش گرفت و گیسویم سوخت

وقـتی حـریم حـرمت ما را شکـسـتند            درّنـدگـان بـر سـیـنـۀ قـرآن نـشـسـتند

مـن دست‌هـای بـی‌عَـلـم طـیّــار دیـدم            دامــان آتـش را گـهــی سـیّــار دیــدم

مـن شـرم روی مـاه را در ابـر دیـدم            نـعـش امـام خـویش را بـی‌قـبـر دیـدم

گلزار طف پیش نگاهم لاله گـون بود            معراج دارالحرب چون دریای خون بود

وقـتـی عـبـور از قـتـلگـاه نـور کردم            با کـوه غم صبر از سرِ دستور کردم

مـن سـروهـای نـور را اِسـتـاده دیـدم            تـن‌هـای بی‌سـر بر زمین افـتـاده دیدم

در خـیـمه بر قـلب پریـشان تاب دادم            با اشک بر لب‌های عـطشان آب دادم

من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم            من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم

سـجـاده‌هـای زُهـد را دیــدم در آتـش            منظومه‌های عشق را دیدم پُر از خَش

از شام عـاشـورا همان شام غـریـبان            دیـدم یتـیـمـان را همه سر در گریبان

از کـربـلا تا کـوفـه تا شـام و مـدیـنـه            تـا آخـرِ عــمــرم نـدیـدم غـیـر کـیـنـه

دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید            بر داغ های سخت نالان دید و خـندید

یک عمر بر گـلهای پرپر گریه کردم            یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم

هفـتاد و دو گـل پیش چشمم بود پرپر            هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر

من دفـن کـردم نعـش‌های بی‌کـفـن را            من دفن کردم رأس ها دور از بدن را

من حجّـت حـق بودم افـتادم به زندان            بــودم امــام امـا امــام کـنــج ویــران

رجّـالـه‌هـا را بــر ســر بــازار دیــدم            دجّـال‌ها را گِـرد خود صد بـار دیـدم

از داغ های کـوچه و بـازار و صحرا            من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد

تـنهـا نه هجـده سر بروی نـیـزه دیدم            عـمامه و معجـر بر روی نیـزه دیـدم

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

چهل سال است در تب گریه کردم            چهل سال است هر شب گریه کردم

چهـل سال است من بـیـدار مـانـدم            صحیفه را نوشـتم روضه خـواندم


چهل سال است غرق اشک و آهم            شــبــانــه روز یــاد قــتــلـگــاهـــم

چهـل سال است خواب شـمر دیـدم            به دسـتـش خـنـجـری دیـدم پـریـدم

چـهـل سـال است گـفـتـم دادِ بـیـداد            هـمـیـشه ظرف آب از دسـتـم افتاد

چـهـل سـال است تـا مـذبـوح دیـدم            نـشـسـتم بر زمین، ضجّـه کـشـیدم

چهـل سـال است دشـت کـربــلایـم            بــه یــاد روز دفــن و بــوریــایــم

چهـل سال است فکـر اصغـرم من            عــــزادار ذبــیـحــی پــرپــرم مـن

چـهـل ســال اسـت مـانـنـد ربـابــم            بـه کــام تــشــنــه، زیــر آفــتــابــم

چـهـل سـال است می‌گـویـم خـدایـا            عـطا کن خـیر، سـهـلِ سـاعدی را

چـهـل سال است یـاد شـهـر شـامـم            کــنــار عـــمّــه‌هــا در ازدحــامــم

چهل سال است بر زخمم نمک خورد            بمـیـرم عـمّـه‌ام زینب کتک خورد

چـهـل سـال است مـی‌گـویـم رقـیـه            زنـم بــر دسـت مـی‌گــویـم رقـیــه

چـهـل سـال یــاد آن بــزم شــرابـم            بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم

چهل سال است می‌سـوزد وجـودم            به روی نـاقـه بـا غـل بـسـته بـودم

چهل سـال است داد از سنگ دارم            به روی خود نشان از چـنگ دارم

نـگـو ایـن زهــر امـانـم را بـریـده            چهـل سال است عـمرم سر رسیده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـهـل سـال است در بـزم شـرابـم            بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد            بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد

آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود            بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد


روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت            قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد

در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد            حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد

با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت            در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد

مـی‌دیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار            با چادرش رو می‌گرفت و بد معذّب شد

هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت            با خـطـبۀ جـانـانه‌اش نـاجـیِ مـذهب شد

سی‌سال گریه کرد هر جا آب را می‌دید            تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد!

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نگـفـته‌ام غـم دل را نگـفـته بسیار است            غمی که می‌کُشدم عاقبت غـم یار است

به یـاد خـواب رقـیـه که خواب بابا دید            زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است


صـدای‌ گــریـه نـوزاد می‌کـشـد مـا را!            خدا کـند که بخـوابد! رباب تب دار است

نــمــی‌روم ســر بـــازار دردســر دارد            عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است

حصیر پـهـن نـکـردم به خـانـه‌ام اصلا            حصیر روضۀ مکـشوفـۀ من زار است

هـنـوز بـعــد چـهــل سـال درد پـا دارم            هـنـوز بر کف پـایـم نـشانی خـار است

هنوز جای غل و سلسله به گردنم است            هنوز چشم من از مشت بی‌هوا تاراست

آهـای مــردم "اَذَلَّ عــزیــزنـا" یـعــنـی            محـله‌ای بـروی که هجـوم اشرار است

مـقـابــلـم بـه زن و بـچـه‌ام اهـانـت شـد            امان ز غربت مردی که بد گرفتار است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل نامستند بودن داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر و ... تغییر داده شد

به یـاد خـواب رقـیه به یـاد حـمله زجر            زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نــمــی‌روم ســر بـــازار دردســر داند            عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

آمده‌ام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن            سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن
علی دوّم حـسین، نامِ تو زین العـابـدین            ماتم تو زده شرر بر دل و جان ابالحسن


سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی            نالۀ وقتِ سـجده‌ات بُرده تـوان ابالحسن
کرب و بلا و کوفه و شام بلا مصیبتت            پای عزا و ماتمت اشکِ جهان ابالحسن
خفته كنار مـادری، كنج بقـیعِ خاكی‌ات            اذن زیـارتی بـده، بر هـمگـان ابالحسن
کاش شود زیارتت نصیب عاشـقـان تو            حسرتِ قبر تو شده بغضِ نهان ابالحسن
در این شب شهادتت دل به مدینه می‌رود            جمله به یادِ مدفـنت سینه زنان ابالحسن
روح تمام حاجیان، صحنِ وجودِ زائران            بعد زیارت شما، گـشته جـوان ابالحسن
گر كه نشد نصیبِ من، دیدنِ قبرِ بی‌چراغ            وقت قیامتم كه شد، از تو امان ابالحسن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

علی دوّم حـسین، نامِ تو زین العـابـدین            ماتم تو شده شرر بر دل و جان ابالحسن